نیلوفرِ اخلاق در مرداب بی اخلاقی میمیرد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    پرورش هوش اخلاقی و اجتماعی شهروندان در سنین کودکی و نوجوانی، از سیاست گذاری های هدفمند مهم کشورهایی است که برای داشتن آینده ای مطلوب، مسیر روشن و مطمئنی اختیار می کنند. طی چند دهه ی اخیر، دولت طرح های پیشنهادی ناکارآمد و بودجه ی ناکافی، برای رسیدن به این امر مهم اختصاص داده است، با شعارِ امید ما به دبستانی هاست و میهن خویش را کنیم آباد!

    اما آمارها خبر از ویرانی می دهند. رشد آمار خودکشی، مصرف الکل، سیگار و مواد مخدر در سنین زیر هجده سال که با واکنش غیرکارشناسانه و غیرمسئولانه ی دولت و نهادهای ذیربط از جمله نهادهای دینی و آموزشی که علت را گاهی به تاثیرات دنیای مجازی ربط می دهند و در اغلب موارد نیز در سکوت رسانه ای فراموش می شوند، نگرانی را دو چندان میکند. آنچه مشخص است این است که با وجود برنامه ریزی های آموزشی و ارائه راهکارهایی جهت رشد و پرورش نسل رو به جوان، باز هم شاهد بحران های عمیق اجتماعی و هویتی در این قشر از جامعه هستیم که از سویی جامعه به آنها صدماتی جبران ناپذیری میزند و از سوی دیگر با بحران های این نسلِ کمتر شناخته شده دچار مشکل می شود. مواجهه با اینگونه مسائل و مشکلات نیز واضح و مشخص است؛ بازخوردهای کلیشه ای و احساسی از سمت جامعه و اجتماعی که در آن زندگی میکنند، همراه با بغض و خشونت و گاهی مقایسه شدن با نسل گذشته که نتیجه آن پاک کردن صورت مساله است. نسلی که مانند تهدیدی جدی برای جامعه به حساب می آید، کم سالانی که قربانی جامعه ی طماع و رشد نیافته ی عقلی هستند، مانند غریبه ای در سرزمینی هستند که می توان نحوه ی برخورد با آنها را در زبان و گفتمان روزمره و رایج در تعریف آنها از سمت حکومت و جامعه ی بزرگسالان مشاهده کرد. جامعه ای که ناتوان از تفسیر گفتار، منش، پوشش، خواسته ها و شیوه ی زندگی نوجوانان است و آنها را ترکیبی از بی معنایی و بی هویتی می نامد و با برچسب زدن، بار مسئولیت را از دوش خویش برمیدارد و درصدد انکار ضعف خویش در توانایی شناختن و فهم آنهاست. نسل گذشته، بحرانی که نسل آینده به دوش می کشد را به امری غیر قابل فهم تنزل میدهد. به شیوه ای که یک امر انتزاعی ناممکن را بررسی میکند.

    آنچه می بینیم اینست که با وجود تمام تدابیری که دولتهای گذشته و دولت اکنون و نظام آموزشی و نهاد خانواده اندیشیده اند، نتیجه رضایت بخش نیست. شاید علت را می بایست در جای دیگری جستجو کرد: در کلیت یک جامعه. کودکان و نوجوانان نیز بخشی بزرگی از جامعه هستند و بحران های اقتصادی، فرهنگی،اخلاقی و سیاسی تاثیرات عمیق و ناگواری بر آنها دارد. نمی توان انتظار داشت در حمله ی ویروس های کشنده به اندام اجتماع، بافت سالمی رشد کند. بهتر است توجه مان را به سمت دیگر این معادله معطوف کنیم . تنها آموزش نسل جدید کافی نیست، بررسی جامعه ای که با این قشر سروکار دارند نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. اشتباه ما این بوده است که فکر میکردیم با آموزش نسل جدید، جامعه نیز به مرور اصلاح می شود. اما در جامعه ای که بزرگسالان آن، به لحاظ احساسی و اخلاقی و فکری به بلوغ کافی نرسیده اند، چنین نگرشی نوعی رویاپردازی است. جامعه ای که نسل جدید را عاری از هر گونه آرمانی و ارزشی توصیف می کند و اصرار دارد تا آرمان های کهنه ی خود را در او نهادینه کند به این سبب که از او انسانی برتر بسازد، شکنجه گری می شود که از نسل کم سن و سال جامعه، بیماران روحی، طردشدگان اجتماعی و شورشیانی هرج و مرج طلب میسازد.

    برای ساختن آینده ای مطلوب در دستان نسلی جوان، ابتدا باید به پرورش نسلی که زمام امور را در دست دارد پرداخت. آموزش باید از بالاترین رده های اجتماعی و سنی کار را شروع کند تا خاکِ آفت زده ی این سرزمین، سلامت اش را بازیابد و برای رشد نهالی تازه مهیا شود.

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 0:18