کوبریک در فیلم پرتقال کوکی، به رابطهی موسیقی و سینما با خشونت اشاره میکند. تصاویری از خشونتِ نهادینه شده در جامعه با قطعاتی از بتهوون همراه میشوند و پرسشی تأملبرانگیز در ذهن مخاطب رخنه میکند:چرا موسیقیِ اصیل و فاخر نمیتواند بر لطافتِ روح انسانها بیافزاید؟ مگر نه اینکه ذاتِ هنر آمیخته به درکِ بیواسطه جهان است؟ پس چه میشود که موسیقی هم نمیتواند آن اثر شگفتانگیز خود را بر روح و روان جامعه بگذارد؟اما پرسشهای بنیادین این اثر به همین جا ختم نمیشود. کوبریک شخصیت جانی فیلم را روبروی تلویزیون مینشاند و این بار دست به دامن تصویر میشود. او تردستانه شخصیت فیلم را "مسخ" میکند؛ اینک این منافذ چشمهاست که راه مناسبی برای رسوخ به درون انسانها میشود. جهانی که او خلق کرده است به جهان معاصر ما بسیار شبیه است. دورهای که چشمها بیشترین کارکرد را دارند. عصری که دیدن به مثابه یکی شدن است. جهان امکانات نامحدود بصری که قادرند جایِ روابط جنسی و اجتماعی را نیز بگیرند. همانطور که تماشای تصاویرِ زیبا و لذتبخش میتواند رویاسازی کند، تماشای تصاویرِ دراماتیزه شده نیز میتواند تغییری ناگهانی در جامعه ایجاد کند. آنها اگرچه تنها یک تصویرند و بازتابی از واقعیت هستند اما امکان تصویرسازی را در ذهن فراهم میکنند؛ طوری که دیگر لازم نیست به صورت مداوم در کار تصویرسازی بود بلکه این ذهن است که از این به بعد میتواند خودجوش تصاویرش را بسازد؛ تصاویر یا جهانی که دوست دارد.کوبریک به ما یادآوری میکند که اگرچه در اعصار گذشته موسیقی میتوانست ذهن را با فرایندِ خلقِ ایده آشنا کند، اما به مرور جوامع دستخوش تغییرات بنیادین در استفاده از هنر شدند؛ این بار راه بهتری برای نفوذ به درون انسانها وج, ...ادامه مطلب
در برنامههای کودک دهۀ شصت، پویانماییای به نام "خِپل" پخش میشد که در زیبایی مفهوم و ایده بینظیر بود. حالا چرا تلویزیون ایران این نام را به جای نام اصلی آن یعنی "باغ گلها" انتخاب کرده بود، به این خ, ...ادامه مطلب