ترومای استبداد و ساخت سلیقه

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    وقتی کسی  معیاری برای ارزشگذاری‌ بر یک متن یا اثر هنری می‌خواهد، بر هارمونی موجود در آنها تاکید می‌کنم. بنظر می‌آید زمانی اثری هنری بعنوان یک اثر ارزشمند و خوب شناخته می‌شود که هم پیشینه و بینشی تاریخی  از لحاظ درجه اهمیت موضوع داشته باشد و هم توانسته باشد از گذشته تا اکنون و حتا گاهی در آینده خطی از مفاهیمی را دنبال کرده باشد که بر شیوه‌ی تفکر و شناخت انسان‌ها تاثیر شگرفی گذاشته باشد؛ و البته دارای قواعدی باشد که نشان بدهد صاحب اثر یا صاحب فکر از دانش کافی برخوردار بوده است. اما بیش از همه‌ی اینها، هارمونی موجود است که آنها را در دستۀ آثار خوب و فاخر قرار می‌دهد. شاید در نهایت این هماهنگی است که خط تمایز میان سلیقه‌ی بد و سلیقه‌ی خوب می‌شود. نوعی توازن میان نیروهایی که قدرت و پتانسیل قابل توجهی را در رویکردی هنری یا شیوه‌ی زندگی بوجود می‌آورد.

     

    آلن دوباتن تلاش برای تغییر دادن سلیقه‌ی بد افراد به سلیقه‌‌ی خوب را محکوم به شکست می‌داند. از نظر او سلیقه‌ فقط و فقط یک نشانه است. اما چه نشانه‌ای؟

     

    بنظر او سلیقه نوعی پاسخ به جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. او معتقد است سلیقه‌ی بد به یک راهکار در برابر تروما شباهت دارد که توسط یک شکست بسیار سخت در دنیایی نامتعادل و ناهمساز افراد یک جامعه ایجاد شده است. او همچنین عقیده دارد تنها یک راه برای درمان همیشگی سلیقه‌ی بد متداول در جامعه وجود دارد و آن تبدیل شدن جامعه به یک جامعه‌ی منصف و عادل است.

    سلیقه‌ی انسان‌ها نمیتواند تنها یک مساله شخصی و کاملا فردی باشد. سلائق جامعه در ارتباط مستقیم با فرهنگ‌سازی و حتا رویارویی با مسائل جدید جامعه شکل می‌گیرند و همزمان به آن شکل می‌بخشند و میتوانند در انتخاب نوع و سبک زندگی و شیوه‌ی بودن، زیستن و اندیشه‌ورزیدن، معنا و مفهومی را به جامعه منتقل کنند که در چرخهای مداوم در سرتاسر آن جامعه پراکنده می‌شوند و محتویات و بسته‌های فکری که به مانند یک جهان‌بینی در دل آنها پنهان شدهاند را به اشتراک بگذارند.

    به همین علت است که دوباتن از تشبیه تروما در توصیف چرایی وجود سلیقه‌ی بد استفاده میکند یعنی شکستی ناگوار که فرد پس از آن دچار اختلالاتی می‌شود که سلامت روان او را به خطر می‌اندازد. تروما عاملی بیرونی دارد اما پس از آن درون فرد است که برای همیشه به این بیماری مبتلا خواهد بود.

     

    اما فهم این مساله در دیدگاه آلن دوباتن بسیار ساده‌تر خواهد شد اگر به افلاطون بازگردیم.

    "از نظر افلاطون همسازی یا هارمونی شرط، سبب و نتیجه‌ی عدالت است."راجر بوشه

    افلاطون حاکم عادل را کسی می‌داند که توانسته باشد مابین تمامی قوای درونی و بیرونی انسان‌های یک جامعه تعادل برقرار کرده باشد به این علت حاکم خوب از نظر او یک فیلسوف-حاکم است. عدالت از نظر او منجر به ایجاد توازن و تعادل می‌شود. جامعه‌ای که به گفته‌ی دوباتن کمترین ضربه و شکست را خورده باشد.

    اما حقیقت آن است که چنین جامعه‌ای به سختی به دست می‌آید و حتا به گفته‌ی افلاطون هیچ حاکم جباری وجود نخواهد داشت مگر در شکلگیری آن مردمانی جبار سهمی داشته باشند. شکل و صفات یک حاکم عینا به شکل و صفات همان جامعه نزدیک است و بالعکس.

    اگر به عقیده‌ی دوباتن نیروی شکل‌دهنده‌ی یک جامعه‌ی نامنصف به این اندازه زیاد است که می‌تواند نوع کشش و خواست انسان‌های آن جامعه را به ورطه‌ی فرو افتادن در ابتذال و میانمایگی بکشاند، از نظر افلاطون سهمِ افراد یک جامعه در بازتولید بی‌توازنی و عدم تعادل کمتر از یک حاکم جبار نخواهد بود و چرخه‌ی ابتذال در سلیقه و ساختِ زندگی همچنان ادامه خواهد داشت.

    + نوشته شده در جمعه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۹ ساعت 22:35 توسط محبوبه زمانیان  | 
    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 211 تاريخ : پنجشنبه 12 فروردين 1400 ساعت: 3:33