امید و نقشی که فراموش شد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

     

    دردناکترین دستاورد طلاق، از دست دادنِ امید است. فقدانِ سقفی مطمئن و به اندازه ی کافی بزرگ که بتواند پدر و مادر را بار دیگر پذیرا باشد. در تقابل با جهان پدرانه و جهان مادرانه، تقسیم زندگی ست به دو: " جهان مردانه" و " جهان زنانه". فروکاستن از نقشی به نقشی دیگر که به یاس و پریشانی منجر می شود.  جامعه همچون خانواده توأمان با داشتن این دو دیدگاه، از تیررس اضطراب و نگرانی در امان می  ماند. توانِ مقابله با مشکلات را از پدر می آموزد و شفقت و امید را از مادر. فقدان هر کدام، فرد را به مرارت می اندازد.
    فقدانِ امید، طلاق را به خاطر می آورد. مردمانِ طلاق، از یکسو برای کسب حیثیت اجتماعی ناتوانند و از سوی دیگر احساسِ ناگوار فهمیده نشدن را هر روز در خود سرکوب می کنند. در جامعه ای که نگاه مادرانه به حاشیه رانده شده است، اضطرابِ طردشدگی فوران می کند.  ترس را هیچ تسلایی نیست و با گذر زمان فرد در زندگی و رنج خویش فراموش می شود.
    داستایوفسکی در کتاب یادداشت های مردگان از لحظه ای که افسر نگهبان داخل زندان می شود تا آن زندانی نگون بخت مرده را با خود ببرد چنین روایت می کند:

    " کلاه خود بر سر و شمشیر به کمر داشت... به طرف جنازه می رفت و با هر قدم گام هایش آهسته و آهسته تر می شد و با حیرت به محکومانی که ساکت نشسته و با ترش رویی از هر سو به او چشم دوخته بودند نگاه میکرد. یکی دو گام مانده به جنازه ایستاد، گویی ناگهان از چیزی یکه خورده بود. منظره ی جسدِ کاملا عریان وچروکیده که چیزی جز غل و زنجیر بر تن نداشت، تاثیر بر او گذاشت و ناگهان شمشیر از کمر باز کرد و کلاه از سر برداشت...در همان لحظه چکونف ، مرد سپیدموی دیگری هم کنار او ایستاده بود...نگاهشان با هم تلاقی کرد و به دلیلی لب پایین چکونف ناگهان شروع به لرزیدن کرد... در همین حال به سرعت گفت:
    " او هم مادری داشت!" و بعد به سرعت بیرون رفت."

    کریستوفرهمیلتن در کتاب فلسفه ی زندگی تفسیری بر این روایت دارد و بر این موضوع تاکید می کند که مرگ میلیونها انسان در سراسر جهان اتفاق می افتد اما " گاهی کسی می میرد که برای ما مهم است. کسی که مرگش برای ما ضایعه ی عظیمی است. چون برخی افراد هستند که در نظر ما جایگزین ندارند ... برای مادرش او براستی جایگزین ناپذیر بود."
    در جهانی با تفسیر مادرانه، هر انسانی شخصیتی منحصر بفرد دارد. او چشم انتظار دارد.کسی هست  که وی را با تمام اشتباهاتش می بخشد و مهری لایزال دارد. با نگاهی به خانه ی سالمندان متوجه می شویم که اینان غم درونی شان – نه از برای خواسته ها و حقوق شهروندی شان- غم دوری و ندیدن فرزندانشان است. درون مایه ی اضطرابشان از اینجا نشأت میگیرد که بعد از آنها کسی نباشد تا خشونت دنیای انسانی را برای آنها و به واسطه ی دلداری های عمیقا انسانی با مهفومِ"امید" قابل تحمل کند. از آینده ای هراس دارند که فرزندانشان در حجم این تنهایی، امید را از دست بدهند. همواره به آنها میگویند که جهان جای زیبایی است. و طلوع زیبای خورشید را یادآور می شوند و در این میان کیست که به چنین نوشدارویی نیاز نداشته باشد؟
    ما شاهد یک طلاق دردناکیم. مادری که از خانه ی خود بیرون رانده شده است. و پدری که سعی دارد با قوانین سخت پدرانه کودک را آرام کند. جهانِ ما، جهان بی مادری است. به معنایی دیگر، فرد، یکتا بودن خویش را از دست داده است. ما نیازمند تعریف جدیدی از خودمان هستیم. میان این خشم و یاس، اندکی امید نیاز داریم وکلامی که ما آرام کند.
    جهانِ مادرانه، جهانی است که پسرانمان را مردانِ بزرگ و دخترانمان را بانوانِ شریف و با عزت می نامد. در این طلاقِ شوم اما، همه بی مادر شده ایم. گویی کشتیِ وطن در نبودِ ایثار مادرانه و کلام امیدوارانه از فرط درماندگی به گل نشسته است. چنین جهانی، جهانِ مشاغل سخت و آزمون های مکررِ بودگی است. هیچ گوشی صبورانه کلامی را برنمی تابد و کسی نیست که بشقاب خالی احساس مان را پر کند.

    به حاشیه رانده شدن و تبعیض، خسارات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. جامعه مریض می شود و در تبی مزمن دست و پا می زند. جداافتادگی ها نقص ایجاد می کنند و به بدنه ی اجتماع آسیب جدی می زنند. از بین بردن یک نقش، منجر به پرداختن هزینه های سنگین و جبران ناپذیر می شود. جوامع با حضور تمام اقشار و همبستگی میان طبقات مختلف پایدار می ماند. نادیده گرفتن دیدگاه ها و پتانسیل هایی که در هر قشر و نقشی وجود دارد منجر به انحصارطلبی قشر صاحب قدرت می شود و این آغاز دردناکِ حس تنهایی است. نه تنها برای قشر جدامانده بلکه برای تک تک افرادی که بنا به خاصیت جوامع انسانی به ابعاد مختلف نگرشِ هستی شناسانه نیازمندند. اکنون وقت آن رسیده است که قوانین و نگرش هایمان را بازبینی کنیم. اینبار اما یادمان باشد که تفسیر مادرانه را فراموش نکنیم.

    با یادی از دانشجویان در بند


    برچسب‌ها: نقد و پرسش
    + نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ساعت 9:22 توسط محبوبه زمانیان |
    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 2:47