انبار خاک خورده ی زندگی و گریزی دلپذیر

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

     طی سالیان دراز، زندگی مان به مجموعه ی بزرگی از مسائل حل نشده تبدیل شده است. یکی بعد از دیگری می آیند و به انبارِ قدیمیِ مشکلات حل نشده پرتاب می شوند. تا بحال فکر کرده ایم که چرا در مقابل حل مسائل و مشکلاتمان اینگونه بی دست و پا و بی تجربه ایم؟

    تقریبا اکثریت ما انسان ها این احساس را تجربه کرده ایم که از هجمه ی عظیم مشکلات اجتماعی و ارتباطی به ستوه آمده باشیم و دلمان بخواهد روزی ازین زندان آزاد شویم. گوشه ی حیاط و خانه مان اتاقی است که هر بار از مقابل آن میگذریم چشممان به گذشته ها می افتد. به سوالاتی که بی جواب مانده اند. به اشتباهاتی که مرتکب شده ایم و به جدال و ستیزه هایی که با خود و با دیگران داشته ایم و بعد از مدتی ترجیح داده ایم همانطور بی نتیجه و بی نقطه ی پایان مسکوت بمانند. دلمان خواسته است گاهی برویم وسروسامانی به این اتاق بدهیم. هرچه باشد اینها هم قسمتی از اثاثیه ی خانه مان هستند. حتا اگر در اتاقی دربسته و خاک خورده در ایوان اندیشه مان دست نخورده باقی مانده باشند. اما هر بار که به سراغشان می رویم مایوس و ناامید بازمیگردیم و قید اش را می زنیم.

    سنگینی بارِ مسائل حل نشده انسان را درمانده می کند. سالها می آیند و می روند و قسمتی از خانه که با ورود هیچ بهاری گردگیری نمی شود، عامل پژمردگی روح مان می شود. همچنین ناتوانی در بررسی و به نتیجه رسیدن، سرخوردگی و احساس تلخ و گزنده ی بی معنا بودنِ زندگی را به کام ما می چشاند.

    شاید اولین قدم برای بهبود شرایط این چنینی این باشد که :

    بیاموزیم در مواجهه با چنین موقعیتی توجه و دقت مان بر مساله و موضوع مطرح شده باقی بماند. استدلال و برهان مان در راستای نکته ی مورد بحث باشد. از سُر خوردن به حاشیه ها بپرهیزیم و پرسش اصلی را فراموش نکنیم.

     نکته ی مهم تر این است که "

    ♦️بدانیم مساله دقیقا چیست.

    ♦️ به طریقی شفاف و واضح و بدون هیچ ترسی حرفمان را بیان کنیم.

    ♦️ذهن را از پرت شدن از موضوع باز داریم و پای مسائلی که به حل موضوع کمک نمی کند را به بحث و گفتگو باز نکنیم.

    ♦️از داوری و قضاوت بپرهیزیم و تلاشمان در جهت حل همان موضوع باشد.

    ♦️به پیش داوری ها اجازه ی دخالت ندهیم.

    ♦️خوب گوش بدهیم. بدین معنا که خود را جای دیگری گذاشته و از نگاه و احساس او مساله را پردازش کنیم. این نکته مهم ترین و ضروری ترین قسمتی است که باید بیاموزیم.

    ♦️ببینیم دیگری از چه رنج می کشد و حال و روزش را درک کنیم و احساس یکدیگر را به ریشخند و استهزا نگیریم.

    ♦️مشکلات و مسائل یکدیگر را کم ارزش تلقی نکنیم.

    بیشتر اوقات انسانها تنها نیاز به فهمیده شدن دارند و اکثریت مواقع رنج و درد تنها با درک شدن و فهمیده شدن از بین خواهد رفت.

    ♦️ از بالا به موضوع نگاه نکنیم. به مساله وارد شویم و از فهمیدن دیگران هراس نداشته باشیم. شاید یکی از علل بی نتیجه ماندن مسائل طرفین این باشد که از فهم دیگران نه تنها عاجزیم بلکه ترسی عمیق داریم. از دردی که کشیده است می هراسیم و این مشکل باعث می شود یک طرف قضیه خودش را از مساله بیرون بکشد و طرف دیگر همچنان فهم نشده در میان رنج خویش تنها بماند.

    بنا به مقتضیات زندگی، انسانها درتعاملی ابدی با یکدیگر قرار خواهند داشت و فرار از ارتباطات انسانی، مقدور نخواهد بود. برای همین است که از انبارهای زائد و مزاحم خلاصی نداریم.

    آنا گاوالدا در رمان گریز دلپذیر، به یادمان می آورد که میتوان مسائل را ساده تر عنوان کرد ساده تر دید و ساده تر حل کرد.

    او به ما یاد می دهد که زندگی به همین سادگی است. و اگر زودتر به چنین درکی می رسیدیم اکنون بارمان سبکتر و روح مان آزادتر بود. گاهی فقط باید دیگری را در آیینه ی خودش دید. آیینه ی ما، آیینه ی خودِ ماست و آیینه ی تصویر ماست . اما دیگری را باید در شیشه ی شکسته ی خودش دید.

    چرا هر چهار تای ما اینطـور هستیم؟

    چرا آدمهایی که بلند تر از دیگران فریاد میزنند ، ما را میترسانند

    چرا احمق هایی که رفتار تهاجمی دارند ، سبب میشوند دست و پایِ خود را گم کنیم؟

    مشکل ما چیست؟؟

    بسیار در این باره حرف زده ایم . بارها به بزدلی خود اعتراف کرده ایم

    برای پس گردنی خوردن به کسی احتیاج نداریم

    آن قدر بزرگ هستیم که خود، گردن خم کنیم

    میتوانیم این را هم بگوییم که نه ، آدم های بزدلی نیستیم

    که ما دانا هستیم

    که مهارت عقب نشینی کردن را فرا گرفته ایم

    که دوست نداریم گه را هم بزنیم

    که ما از همه این آدم هایی که مثلِ چرخ آسیاب وِر میزنند بی آنکه دردی از کسی دوا کنند ، صادق تریم

    چیزهای بسیار زیادی در سرِ ماست

    چیزهایی بسیار دورتر از قار و قورِ شکم این نژادپرست ها

    در سرِ ما پُر است از موسیقی، کتاب ها. راه ها، دست ها ، آشیان ها...

    " رمان گریز دلپذیر، ترجمه الهام دارچینیان"

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 213 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 17:12