قهرمان زندگی خویش باشیم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب


    در میان انواع " ترس " هایی که با آنها روبرو می شویم ترس به خطر افتادن جان و عمرمان،  بیشترین اشتراک را بین موجودات عالم به خود اختصاص می دهد. برای هر موجود زنده ای حفظ جان اولین و نهایی ترین علتی است که تبدیل به عکس العمل های متفاوتی می شود. نمی توان کسی را برای این نوع ترس سرزنش کرد. چرا که جان هر موجودی، بیشترین ارزش را در میان دارایی هایش دارد. در لحظه  ی خطر، اندیشیدن در چارچوب های عقلی و واقعیت راه به جایی نمیبرد. بهترین کار این خواهد بود که به هر طریق ممکن و غیرممکن از مخمصه نجات پیدا کنیم. آنگاه راه های نرفته ای که به آنها نیاندیشیده ایم به راه نجات تبدیل می شوند. مسیرهایی که عقل در حالت عادی آنها را بعنوان گزینه های غیرممکن می شناسد، به دیدِ احتمال نگریسته می شوند. مرزهای فکری و ذهنی در تصور از توانایی هایمان موجب می شود محدودیت های بسیاری برای خویش,تن قائل شویم. تعداد اندک مسیر رفته را مدام تکرار می کنیم. اما هیچگاه به نتیجه ی متفاوتی نمی رسیم. اگرچه گزینه های زیادی برای امتحان کردن داریم اما هیچگاه آنها را نمی آزماییم. زیرا پیش فرض مان این است که توانایی هایمان اندک و حساب شده است. باورمند می شویم به تعاریفی که از خودمان داریم. تعاریفی که جهان از ما دارد و بدنبال آن جامعه ما را با آن ها می شناسد. پاسخ به اینکه این باور ابتدا از جامعه بر ما غلبه کرده است یا نتیجه ی ذهنِ انتزاعی ماست، پاسخی سخت است. شاید تاثیر یکی دیگری را قوت می بخشد و قوت بخشیدن به آن دیگری باورهایی را شکل می دهد. اما هرچه هست نتیجه ی مشخصی دارد؛ یعنی همان تعریف همیشگی از خویش,تن که :" من اینگونه ام "
    موقعیت خطر، موقعیت استراتژیک خطر، موقعیت سازنده ای است. در این لحظه می توان برای یک بار هم که شده از چارچوب هایی که در آن قرار داریم بیرون زده و خود را در وضعیتی متفاوت قرار بدهیم. از دیدِ جهان و دیگر موجودات، این لحظه، لحظه ی خرق عادت، چیزی شبیه به معجزه است. تعریفی که از معجزه داریم نیز همین اندازه عجیب است. چیزی اتفاق می افتد که با عقل سازگار نیست. تصورِ اکثریت را به هم می ریزد و باعث بهت و حیرت می شود. در چنین لحظه ای انسان به " آنِ " دیگری از خودش دست پیدا می کند. قسمت دیگری از خودش که با آن روبرو نشده است یا به آن باور نداشته است.
    برای باور داشتن به خود، باید زندگی, را آزمود. مسیرها و راه های متفاوت و گاهی عجیب را به این دلیل که غیرممکن اند؛ کنار نگذاشت. باید هرچقدر می توان پروبال گشود. از موانعی که بنظر می آید توان گذشتن از آن را نداریم، بالا پرید. توانایی هایمان را به آزمایش بگذاریم و خرق عادت کنیم. شاید نوع دیگری مساله را بازشناختن، نوعی دیگر به دنبال راه حل گشتن بتواند مسیر تازه ای پیش روی ما بگذارد. اما پیش زمینه ی چنین کاری ابتدا پذیرفتن مشکل است. ما در زندگی, مان با مسائل زیادی روبرو می شویم اما الزاما همه ی آنها را بعنوان نوعی مشکل قبول نمی کنیم. آنقدر با آنها خو می کنیم که به یک نوع واقعیت زندگی, مبدل می شوند. چه بسیار مشکلاتی که اگر برای ما تعبیرِ " اشکالی که باید برطرف شوند " می داشتند، براحتی از بین می رفتند. هویتشان اما هیچگاه برای ما روشن نشد، تنها به این دلیل که ما آنها را پذیرفته ایم و این پذیرفتن یعنی تا همیشه با آن خو کردن.
    تنها آن لحظه ی خطر است که ما را از قید و بند تفکرات قالبی مان نجات می دهد. به همین دلیل انسانهایی که خود را در چالش های بزرگ و خطرناک قرار می دهند از آنها بعنوان قهرمان, در طول تاریخ یاد می شود. آنها تنها شجاعت گونه ای دیگر اندیشیدن را داشتند. طریقی که مثل همیشه نیست. با شیوه زندگی, دیگر انسانها تفاوت دارد. آنان کسانی هستند که یک شیوه اندیشیدن را به نوعی خطر تفسیر کردند. دچار ترس شدند. ترس از تغییر نکردن، همان ماندن.
    اگرچه ترس از دست دادن جان می تواند انسان را به انزوای خویش, عادت بدهد، اما نجاتِ خویش, زیباترین اتفاقی است که به هنگام مواجهه با این ترس بر ما عارض می شود. نجاتِ خویش,تن را مهم و حیاتی بدانیم. اینگونه است که می توانیم قهرمان, زندگی, خویش, باشیم,.

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 13:07