جایی برای من : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    در ایران شکاف عمیقی میان ادبیات و جامعه‌شناسی افتاده است. هر گاه که از اهمیت ادبیات با تحصیل‌کردگان این رشته سخن به میان می‌آورم با تعجب می‌پرسند مگر ادبیات چه دارد که جامعه‌شناسی ندارد؟ برای فهم این شکاف باید به دو مساله پرداخت:

    1. جامعه‌شناسی چیست و چه می‌خواهد؟
    2. ادبیات چیست و چه دارد؟

    پرسش ابتدایی ساده به نظر می‌رسد اما کار زمانی سخت می‌شود که به مرحله دوم پرسش می‌رسیم یعنی جامعه‌شناس چه می‌خواهد و هدف او چیست؟ اگر هدف جامعه‌شناسی را بررسی و تحلیل و حتا پیش‌گویی بدانیم همچنان به این مهم نیاز داریم که برای این چیستی نیاز به هدف و وسیله داریم. از آن جا که جامعه‌شناس با جامعه و افراد آن سروکار دارد نمی‌تواند بدون فهم ذهنیت جامعه راه به جایی ببرد. در حقیقت بجز این راه، فهم شناخت آگاهی  و روش آگاهی و تکامل آن امکان‌پذیر نیست به همین دلیل جامعه‌شناسی که جامعه را صرفا مجموعه‌ای از ساختارها بداند اما از کارکرد این ساختارها آگاه نباشد نمی‌تواند در این زمینه راهگشا باشد.

    اما پرسش دوم کمی سخت‌تر است: ادبیات چیست؟
    ادبیات نوعی روایت زندگی است. به طبع ما نمی‌توانیم و قادر نیستیم تا تجربه‌های زیستی مختلف از سرتاسر دنیا و تاریخ داشته باشیم. ادبیات به ما کمک می‌کند تا با بحران‌های گذشته و حال حاضر و حتا در آینده با کمک از تجارب روایتهای مختلف، به خوبی روبرو شویم. اما بخش دوم پرسش برمی‌گردد به این مساله که اصولا خود ادبیات چه چیز در چنته دارد که آن را در ارتباط با علوم اجتماعی پیوند می‌دهد؟

    رمان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی نوعی تاریخ‌نگاری است. تاریخ نیز گونه‌ای بررسی ذهن جوامع است. ما با مطالعه تاریخ قصد داریم تا بفهمیم در ذهن جوامع گذشته چه چیز می‌گذشته است و کارکرد ذهنی آن‌ها چگونه بوده است. به همین دلیل شناخت اسطوره نیز مهم می‌شود. بعنوان مثال داستان اسب چوبی تروا اگرچه می‌تواند نوعی داستان‌پردازی محسوب شود اما در آثار تاریخی مساله مهمی پنداشته می‌شود که باید بدان پرداخت. در حقیقت تاریخ‌نگار سعی می‌کند از روایت‌ها استفاده کرده و چرایی امر تاریخی را وارسی کند. به همین دلیل پیشینه تاریخی نمایشنامه‌نویسی و داستان‌نویسی در غرب توانست به خرد و عقل انسان غربی منجر شود. روایت‌هایی که خردورزی را در انسان غربی بیدار کرد. اما از آن مهم‌تر اثری بود که چنین آثاری بر اندیشمندان آن گذاشت. به عنوان مثال روایت‌های ادبی توانست بازتاب خوبی از ذهنیت جامعه در ذهن جامعه‌شناسانی مانند زیمل بگذارد؛ فیلسوف جامعه‌شناسی که از طرفداران پر و پا قرص گوته بود. راوی و نویسنده کسی است که ذهن جامعه را برای اندیشمند جامعه‌شناسی ترجمه می‌کند. کار او نوعی ترجمان ذهن جامعه است. کاری که چه بسا برای بسیاری از جامعه‌شناسان مقدور نباشد. 
    اکثر جامعه‌شناسان تصور می‌کنند واقعیات اجتماعی را تمام و کمال فهمیده‌اند. به عنوان مثال تصور می‌کنند اگر سفر کوتاهی با وسایل نقلیه عمومی در شهر داشته باشند توانسته‌اند بافت جامعه را بفهمند. اما جامعه شامل زبان و فرهنگ و ذهنیت خاص خود است و برای شناخت آن‌ها نیاز به مترجم داریم. مترجمین ما نیز راویان هستند. کسانی که نمایشنامه و داستان می‌نویسند. ادبیات اینجاست که نقش مهم خود را ایفا می‌کند و تا زمانی که ارتباط دوسویه میان ادبیات و جامعه‌شناسی شکل نگیرد، جامعه‌شناس، استاد دانشگاهی است که نتوانسته است خود را جای دانشجو بگذارد. امر محالی که جز با ادبیات امکان‌پذیر نیست.
     

    + نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ساعت 21:31 توسط محبوبه زمانیان  | 

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 17:45