چه کسی باید اولین قدم را بردارد؟

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    همراه با این پرسش مهم که چرا باید در انتخابات شرکت کنیم، بی مناسبت نمی بینم که پیشنهادی به هموطنان و به خصوص دوستداران هنر سینما بدهم. هرچه بیشتر با آثار بزرگان اندیشه در تماس باشیم احتمال خطا و اشتباه در ما کمتر میشود و با افزودن دانش چگونه زیستن، در راه رسیدن به آرمانهای بزرگی همچون آزادی و زندگی بهتر موفق تر خواهیم بود.

    کارگردان: لوئیس بونوئل

    محصول سال 1962

     

    چه کسی باید اولین قدم را بر دارد؟

    یک زوج متمول و بورژوا، دوستان خود را برای صرف شام دعوت میکنند. قبل از ورود مهمانان، خدمتکاران به سرعت خانه را ترک میکنند. دلیل کاملا مشخص نیست. تنها کاری که می توانند انجام دهند همین است" فرار از حادثه ای که قرار است اتفاق بیافتد." مهمانان بعد از مشایعت میزبان بر سر میز شام می نشینند و تراژدی در این پرده  بوقوع می پیوندد.

    " ملک الموت"، به کارگردانیِ لوئیس بونوئل، کارگردان اسپانیایی- مکزیکی، با مفهوم جبر و اختیار، کمدیِ سیاهی است که با مفهومِ " اراده " مخاطب را به چالش می کشاند. صحنه ی ترسناک این واقعه در نیمه شب اتفاق می افتد. ساعت سه صبح است و مهمانان باید خانه ی میزبان را تر ک کنند. اما هیچ کدام قادر نیستند سرسرای خانه را ترک کرده و به بیرون درگاه قدم بگذارند. علت این اتفاق دقیقا مشخص نیست. مخاطب به خوبی تشخیص می دهد که تنها اراده ای کافیست تا به خانه هایشان بازگردند. اما هر کدام از مهمانان برخلاف آداب و رسوم این طبقه اذعان می دارند که نیازی ندارند شب را به خانه و پیش بچه هایشان برگردند. شب را همانجا هم می توانند سر کنند و بچه هایشان نزد کشیشی که از آنها مراقبت میکند در امان خواهند بود.

    بونوئل به بیننده حقه می زند. ابتدا به نظر می رسد علت این کسالتِ دیده شده در رفتار و اراده، ناشی از خستگی شب گذشته است. اما روایت داستان حاکی از آن است که آنها دچار تنبلی، از دست دادن میل به تغییر و همچنین از بینن رفتن نیروی اراده شان دچار شده اند.

    با مشاهده ی رخوت و سستی افراد حاضر در این میهمانی، پرسشی که ابتدا به ذهن می رسد این است که میل به خروج از وضعیت سخت و غیر انسانی ای که به آن گرفتار شده اند چرا و چگونه از دست رفته است؟ اتاق و جمعیتی که در آن گرفتار آمده اند، نمادی از جامعه و مردم آن است. نشانه های فیلم به سهولت قابل تشخیص اند.

     اولین عامل بازدارنده، ترس است. آنها دچار بهت شده اند. موقعیت خود را به خوبی نمی شناسند. این حالت مصداق خوبی است از وضعیت ناآگاهیِ افراد یک جامعه و آگاه نبودن به جایگاه خود تا جایی که آن موقعیتِ بی نظیر به گفته ی یکی از مهمانان، به بحرانی لاینحل تبدیل میشود. تنبلیِ اندیشه و بی ملاحظه گذشتن از چراهای موقعیتی، شأن و مقام انسان را در زندگی اجتماعی به کمترین سطح خود می کشاند و متعاقبا قدرت تصمیم گیری او را از بین برده و او را به حصری خودساخته در میان دیوارهایی بلند و غیرقابل عبور محدود می کند. آنها مدام یکدیگر را به بیرون رفتن از این وضعیت تشویق می کنند. اما حاضر نیستند قدم اول را، خود بردارند. شخصیت هایی که در این فیلم دیده میشوند از قشر مرفه و ساختارشکن جامعه هستند. یک پزشک، موزیسین، سرمایه دار و مذهبیون در میانشان دیده می شوند. این بحران چند روز و شب ادامه پیدا میکند. دوربین آن روی سکه را هم نشان میدهد. خانواده های نگرانی که پشت درِ ورودی خانه منتظر هستند تا ساکنین این خانه نفرین شده بیرون بیایند. آنها هم به همین وضع دچار شده اند. هر دو طرف این داستان، قدرت اراده را از دست داده اند. یکی اراده ی درآمدن از وضعیت مصیبت زده ی خود و دیگری اراده ی نجات دادن افراد مصیبت زده.

    با تماشای این فیلم، پرسشی بزرگ برایم پیش آمد : آیا ما هم در اتاقِ تاریکِ بی اِرادگی و سست عنصریِ خویش گرفتاریم؟ آیا ما نیز انسانی مستأصل و درمانده در وضعیتی فلاکت بار هستیم که برایِ رخوت و تنبلی خود، هزاران دلیل و برهان می تراشیم و دیگران را مسئول وضعیت نادرست خود می دانیم و بجای بکار بردن نیروی عزم و اراده به دعا و قربانی کردن می پردازیم به این امید که خداوند صدای ما را بشنود و ما را نجات دهد؟( اشاره به سکانس ذبح کردن گوسفند توسط میزبان).

    واقعیت این است که ما مسئول وضعیت و موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم هستیم. این ما هستیم که دست از انتخاب شسته ایم و اراده مان را به دیگری واگذار کرده ایم و در کثافتِ جهل و خمودی خود غوطه میخوریم و غصه می خوریم که ایکاش اصلا به این مهمانی دعوت نشده بودیم! هیچ کس را یارای کمک کردن به ما نیست تا زمانی که اراده نکنیم و قدم اول را برنداریم.

    ما به جبر گردن نهاده ایم و اختیار خویش را دست کم گرفته ایم. به حداقل ها قانع ایم و ترس از بیرون رفتن از چارچوب های خودساخته خود داریم. به نسلی دیگر دل بسته ایم ( اشاره به سکانسی که پلیس از بچه ها درخواست کرد به داخل خانه بروند، کاری که از توان خود بیرون می دید)، امید داریم شاید کسی بیاید که مثل ما نیاندیشد و بی هراس و بی دلهره، پرچم اندیشه را بالا ببرد و ما را نجات بدهد.

    زمان آن رسیده که بدانیم این خودِ ما بودیم که با ماندن در وضعیتِ رکود اراده مان، عرصه ی زندگی را بر خودمان تنگ کردیم در حالیکه میتوانستیم جامعه ای بهتر و پویاتر داشته باشیم. باید باور کنیم که می توانیم و این خواست ماست که مهم است. باید بخواهیم که تغییر ایجاد کنیم. با نشستن در خانه ی غصه هایمان و چشم دوختن به در، که کسی بیاید و ما را نجات بدهد عملا از جامعه ی انسانی بریده می شویم و حقوق انسانی خود را از دست خواهیم داد. حقیقت این است که هیچ دری گشوده نمیشود مگر اینکه ما تلاش کنیم و درهای بسته را باز کنیم. میل و خواست مان را در جهت رهاشدن بکار گیریم و در جهت رسیدن به آزادی و عدالت و شأن و کرامت انسانی با همت بلند به یکدیگر یاری رسانیم. هیچ انسانی را نمی توان یاری کرد مگر اینکه او نیز قدمی بردارد. ما همان هایی هستیم که با انتخاب خودمان به انقیاد در آمده ایم. زمان آن رسیده تا باور کنیم می توانیم اینبار با انتخاب درست خود، از سلطه ی بیخردی بیرون بیاییم و شرایط اجتماعی را برای تک تک مان بهتر و آبادتر کنیم.

    به امید دیدار در پای صندوق های رأی قدم اول را برمیداریم و با انتخاب شایسته ی خویش، از انسان بعنوان موجودی دارای اراده و ارزشمند دفاع خواهیم کرد و دیگر به عقب باز نخواهیم گشت.

     

     


    برچسب‌ها: فیلم
    + نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 12:26 توسط محبوبه زمانیان |
    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 237 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 23:14