پاورقی های فراموش شده ی زندگی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    من وقتی چیزی را می خوانم، در واقع نمی خوانم. جمله ای زیبا را به دهان می اندازم و مثل آب نبات می مکم، یا مثل لیکوری می نوشم، تا آن که اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ هایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد. " تنهایی پرهیاهو/ بهومیل هرابال"

    یکی از عادت هایی که ( با وجود تلاش بسیار در جهت تغییر آن همیشه بی نتیجه می ماند! )  در مواقع مطالعه دارم، نوعی حواس پرتی نسبت به علائمی است که خواننده را به پاورقی, ها ارجاع میدهد. اینجور مواقع زمانی که صفحه ی کتاب را تا انتها می خوانم یا به عبارتی می بلعم! متوجه می شوم که نویسنده با نشانه هایی مثل ستاره یا عدد، سعی داشته است منِ خواننده را به موضوعی مهم در پاورقی ارجاع بدهد. بعد از یک ایستِ کوتاه و واکنش عصبی ای که از ترک نشدن چنین عادتی به من دست می دهد، مظلومانه بدنبال آن جمله ای میگردم که اشاره ی زیرکانه ای به پاورقی داشته است. با نگاهی ملتمسانه از نویسنده می خواهم حرف اش را دوباره تکرار کند تا متوجه اصل موضوع بشوم که در اکثر مواقع با ناکامی و سرخوردگی روبرو می شوم. گهگاه با خودم فکر میکنم چه چیزی باعث می شود به اینگونه نشانه ها توجه نکنم. ابتدا همان جمله ای که از هرابالِ دوست داشتنی، نقل کردم به ذهنم خطور میکند. شاید شیرینی مطالب و کنجکاوی بیش از حد باعث می شود زیاد به جزئیات مهم متن توجه نکنم. شاید این همان کشش بینظیر متنی است که مرا در حظی وافر فرو می برد و فراموش, میکنم پای هر ورق، نکته ای نهفته است؛ همان که شاعر از آن به "اشارات نظر" یاد می کند.
    اما واقعیت چیز دیگری است. متن زندگی, ام سرشار از ستاره ها و علائمی بودند که در همان لحظه ی خاص، و درست در زمانی که لذت فراوان زندگی نمی گذاشت به آنها حساس باشم، از دستشان دادم. زندگی هم چیزی شبیه همین متونی است که می خوانیم. ارجاعاتی که اگر به موقع به توضیحات اش نظر نکنیم اشارات مهمی را از دست می دهیم. پایان هر روز متوجه می شویم چه نکات مهمی که از نگاهمان گریخته است. چه بی توجهی ها که باعث شد معنای واقعی اتفاقات روزمره مان نادیده گرفته شوند. ما به نوعی تمرین نیاز داریم. تمرین تمرکز بر مسائلی که هر روزه با آنها مواجهیم. حواسمان به راحتی از متن زندگی پرت می شود و در انتها جز مُشتی خاطرات گنگ و مبهم چیزی به یادمان نخواهد ماند. این نکته در مواجهه با دیگری نیز صادق است. چه بسیار نشانه هایی که در کلام دیگری نهفته است و ما سهل انگارانه از کنارشان رد می شویم و در پایان گویی متوجه چیزی می شویم که از چنگ مان گریخته است و از حیطه ی شناخت ما بیرون مانده است. شاید به کمی تیزبینی و هوشیاری نیاز داریم. نوعی مهارت در پیدا کردن توضیحاتی که می تواند چاره ی بسیاری از کج فهمی ها و ندانم کاری هایمان باشد.

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 210 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 14:18