" اولین قدم "

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    حادثه ی دلخراش اتوبوس دانشگاه آزاد، مانند تمام حوادث دلخراش دیگر تا چند روز در تیتر خبرها باقی خواهد ماند. عمرِ چنین خبرهایی در اینجا همین اندازه کوتاه است. اما عمر اندیشیدن به چرایی آنها از آن هم کمتر است.
    بیایید یک بار دیگر از خودمان بپرسیم چه می شود که با وجود تجربه های تلخ و آزمون های مکرر، باز هم حوادثی از این دست تکرار می شوند؟ البته بهتر است این سوال را دانشجویان و دانش آموزان و والدین شان نیز از خود بپرسند. به نوعی همه ی ما باید از خودمان بپرسیم: چه می شود که با وجود آگاهی از میزان خطری که در مقابل ماست چشمانمان را می بندیم و خودمان را از وظایفی که داریم جدا می کنیم و به هشدارها گوش نمی دهیم.
    در فیلمی که از دانشجویان آسیب دیده ی تصادف اتوبوس دانشگاه پخش شد، مصاحبه ای با یک دانشجو نظرم را جلب کرد. طبق گفته های او، اتوبوس دانشگاه روزهای گذشته مشکل فنی داشته است. به عبارتی تعدادی از دانشجویان از خرابی وسیله نقلیه دانشگاه باخبر بوده اند. با وجود آگاهی از این امر دانشجویان چه تدبیری اندیشیدند؟ آیا به همان اعتراض همیشگی و منفعلانه قناعت کردند یا برای پیشگیری از خطر جدی ای که احساس می کردند چاره ای اندیشیدند؟ بهتر است زمانی که به دنبال مقصر می گردیم کمی هم خودمان را به چالش بکشانیم. حادثه ای که رخ داد نشان می دهد چه مدیران و چه دانشجویان در مقابل این واقعیت همان راه همیشگی را دنبال کردند. اعتراضی کوچک و ادامه ی روند همیشگی که با توجه به بی مسئولیتی و ناکارآمدیِ سیستم دانشگاه بی جواب ماند.
    به هیچ عنوان قصد کوچک شمردن سهم بزرگی که مدیران و مسئولان دانشگاه به عهده شان هست را ندارم، اما بهتراست به ریشه هایی بپردازیم که در همه جا و همه زمان فجایع بزرگ می آفرینند. این حادثه مختص به دانشگاه نیست. کافی است مثالهایی را به یاد بیاوریم: چند نفر از ما برای نداشتنِ وسائل ایمنی و کپسول های آتش نشانی در ساختمانهای مسکونی و اداری و مدارس فرزندانمان که اوقات بسیاری را در آن می گذرانیم، صاحب خانه ها، مدیران ساختمان و یا مدیرانِ اداری را مورد بازخواست قرار داده ایم ؟ چقدر برای اطمینان از وسایل گرمایشی و سرمایشی مدارس فرزندانمان و محیط کارمان وقت گذاشته ایم؟ در بیمارستان و در مقابل عدم کفایت پرستار و پرسنل، زمانی که با مشکل روبرو شده ایم تا چه اندازه برای حق و حقوقمان احترام و ارزش قائل شده ایم و آنها را وادار به پاسخگویی کرده ایم؟ یا در ادارات دولتی و معطلی های بی مورد امور اداری و دفتری، چقدر به رفتارهای ناشایست و بی ملاحظه ی مسئولانشان، اعتراضی کارآمد داشته ایم؟ در مجموع، تا چه اندازه برای خودمان و سلامتی مان و حق مان و نیازهایمان تلاش کرده ایم و جنگیده ایم؟
    با خودتان فکر کنید اگر همان بار اولی که دانشجویان و والدین شان با خطرات وسائل نقلیه و مسیر دانشگاه روبرو شده بودند اندکی مکث می کردند و مسئولین امر را وادار به جوابگویی می کردند آیا باز هم این اتفاق را شاهد بودیم یا نه؟ ما همه مقصر بودیم و هستیم. مسئولانی که اخلاق مسئولیت ندارند و شهروندانی که برای پیگیری مطالباتشان وقت کافی نمی گذارند به یک اندازه مسئول اند. جایی که اراده ی ما به خواب می رود و زندگی و جان مان را در دستان تقدیر رها می کنیم، دقیقا همانجاست که سقوط می کنیم. باور کنیم که می توانیم بخشی از مشکلات را با خواستِ جمعی مان حل کنیم. فقط کافی است در مقابل مشکلات منفعل نباشیم و به نیروی جمعی ایمان بیاوریم. به هر مساله ای رنگ و بوی سیاست ندهیم و آن را نیرویی ماورائی فرض نکنیم تا بتوانیم خطرات را به حداقل برسانیم. خرد جمعی توان مقابله و حل مشکلات اجتماعی را داراست اگر به کار گرفته شود و یک صدا برای شنیده شدن آن سخن بگوید و راه مدنی اعتراض را بر خود نبندد. نمونه هایی از این دست بسیارند. سوء رفتارهای رانندگان تاکسی یا پیشخدمت رستوران، برخوردهای نادرستی که از کاسبان می بینیم و همه و همه نمونه هایی هستند که حداقل در روز یک بار با آنها برخورد داشته ایم. در این مواقع سعی می کنیم از مساله دوری کنیم و به اصطلاح مضحک روانشناسی امروز، خودمان و اعصاب مان را با این مسائل درگیر نکنیم. اما آیا همیشه جزئی بودن یک مساله به معنای کم اهمیتی آن است؟ آیا همین مسائل به ظاهر پیش پا افتاده نمی توانند مسبب چنین صدمات جبران ناپذیری بشوند؟ وقتی به فرزندانمان می آموزیم سرشان به کار خودشان باشد و با خشونت معلم و مدیر و همسایه کنار بیاید، چگونه انتظار داریم حق او در بزرگسالی نادیده گرفته نشود؟ آیا از انفعال و خاموشی چیزی جز خرابی و تیرگی نصیب مان خواهد شد؟

    با اینهمه یک سوال هنوز جای پرسیدن دارد: قرار است از این به بعد چه کنیم؟ آیا قرار است هر جا اشتباهی دیدیم چشمانمان را ببندیم و سکوت می کنید یا برای رفع آن قدمی برمی داریم و حق و حقوقمان را مطالبه می کنیم؟ شاید باز هم به نهادها و سازمان ها اعتماد می کنیم و خودمان را از سختیِ اصلاح اموری که بخشی از زندگی مان است کنار می کشیم.
    بعد از فاجعه و آرام گرفتن جو متشنج جامعه، فراموش کردن یعنی زمینه سازی برای یک اتفاق ناگوار دیگر و اگر این فراموشی با انفعال اجتماعی همراه شود، فاجعه ی جدید ناگوارتر خواهد بود. مطالبه ی حق مان را نادیده نگیریم. این اولین قدم است.

    جایی برای من...
    ما را در سایت جایی برای من دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mjaiibarayemana بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 18:52